نویسنده: محمد علی مبینی




 

پیش از ورود به بحث، باید متذکر شوم که بحث در باب چیستیِ باور اصالتاً بحث معرفت‌شناختی نیست، بلکه بحثی وجود شناختی است و بیشتر در فلسفه‌ی ذهن و روان‌شناسی باور درباره‌ی آن بحث می‌شود. اما، به جهت ارتباطی که با بحث‌های توجیه به عنوان یکی از مولفه‌های معرفت دارد، لذا معرفت‌شناسان هم در باب چیستی باور بحث‌های مبسوطی انجام داده‌اند.
از نکاتی که معرفت‌شناسان در ابتدای بحث در باب باور به آن اشاره می‌کنند، این است که باور گاهی به معنای قضیه‌ی مورد باور به کار می‌رود و گاهی هم به معنای حالت روانی باور کردن؛ یعنی حالت روانی‌ای که انسان نسبت به یک قضیه پیدا می‌کند. در بحث حاضر، مراد ما از باور همان حالت روانی باور کردن است که در انسان نسبت به یک قضیه ایجاد می‌شود.
در معرفت‌شناسی در باب توجیه، دو دیدگاه مهم وجود دارد: تعدادی از معرفت‌شناسان از توجیه یک معنای وظیفه‌شناختی (notion deontological) مراد می‌کنند و در واقع از توجیه، به توجیه وظیفه‌شناختی اراده می‌کنند؛ به ا ین معنا که هر گاه بگوییم این باور موجه است، مراد این است که شخصی که این باور را دارد، وظایفش را در قبال آن باور انجام داده است و قابل سرزنش نیست. بنابراین در اینجا، موجه بودن یعنی قابل سرزنش نبودن. این مفهومی وظیفه‌شناسانه از توجیه است. در مقابل این دیدگاه، عده‌ای از معرفت‌شناسان از مفهوم غیر وظیفه‌شناسانه‌ی توجیه دفاع می‌کنند. در بررسی مفهوم وظیفه‌شناسانه از توجیه، معرفت‌شناسان مسئله‌ی ارادی بودن یا غیر ارادی بودن باور را بررسی کرده‌اند. از نظر بسیاری از فیلسوفان، وظیفه و تکلیف درباره‌ی اموری مطرح می‌شود که انسان قادر به انجام آنها یا ناتوان به انجام آنهاست. بر این اساس، اگر باور نیز امری ارادی باشد، آنگاه وظیفه و تکلیف نسبت به آن قابل طرح است و در این صورت، مفهوم وظیفه‌شناسانه از توجیه قابل دفاع است. اما، اگر باور تحت اراده انسان نباشد و خود به خود پدید آید؛ به عبارتی حالتی ذهنی باشد که به هیچ وجه تحت اراده نباشد؛ آنگاه مفهوم وظیفه‌شناختی از توجیه دیگر معنا ندارد.
در باب ارادی بودن یا نبودن باور، دیدگاه‌های مختلفی مطرح است: عده‌ای نسبت به باور اراده‌گرا هستند و عده‌ای اراده‌ناگرا. کسانی هم که اراده‌گرا هستند به دو دسته تقسیم می‌شوند: اراده‌گرای مستقیم و اراده‌گرای غیر مستقیم. اراده‌گرایان مستقیم می‌گویند که باورهایِ ما مستقیماً تحت اراده ماست. اراده‌گرایان مستقیم، خود به دو دسته تقسیم می‌شوند: گروهی مانند دکارت و کی‌یرکگور بر این باور هستند که هر باوری ممکن است تحت اراده‌ی ما باشد و گروهی دیگر مانند اکوئیناس، لاک و جیمز معتقدند که تنها دسته‌ای از باورها، یعنی باورهایی که صدق و کذبشان برای ما روشن نیست، تحت اراده‌ی ما هستند.
بعضی دیگر از اراده‌گرایان از اراده‌گرایی غیرمستقیم دفاع می‌کنند. قائلین به این نظریه، به خصوص در دوره‌ی جدید، از اهمیت قابل توجهی برخوردارند. اینها معتقدند که باور مستقیماً تحت اراده‌ی ما نیست، اما با واسطه‌ می‌توانیم بر روی باور کنترل ارادی داشته باشیم.
در مقابل اراده‌گرایان، اراده‌ناگرایان وجود دارند که ارادی بودن باور را انکار می‌کنند. ویلیام آلستون از جمله فیلسوفانی است که ارادی بودن باور را انکار می‌کند و در این جلسه مدعا و استدلال ایشان را به طور مبسوط بررسی می‌کنیم.
دلیل آلستون بر غیر ارادی بودن باور دلیلی تجربی و روان‌شناختی است و به تصریح خودش، دلیل او بر این مطلب دلیل منطقی و مفهومی نیست.
تمایز مهمی که آلستون در مباحثش به آن اشاره می‌کند و عدم توجه به آن باعث خلط مبحث در میان بعضی از معرفت‌شناسان شده است، این است که میان این که ما بخواهیم یک باور معین و خاص درباره‌ی چیزی پیدا کنیم یا باوری نامعین، باید تمایز قائل شویم. پیدا کردن باورهایی نامعین درباره‌ی امور ممکن است ارادی باشد؛ به عنوان مثال، اگر من بخواهم باوری درباره‌ی رنگ میزی که کنار اتاق قرار دارد پیدا کنم، این تحتِ اراده‌ی من است؛ زیرا این من هستم که اراده می‌کنم به آن میز نگاه کنم تا باوری درباره‌ی رنگ آن پیدا کنم. اما این باور باوری مشخص نیست، زیرا تنها اراده می‌کنم که باوری درباره‌ی رنگ میز پیدا کنم. اما دیگر رنگ میز را مشخص نمی‌کنم. بنابراین در اینجا، من با باوری نامعین روبه‌رو هستم که تحت اراده‌ی من است. اما هنگامی که نگاه کردم و دیدم که مثلاً این میز قهوه‌ای است، در اینجا این باور خاص معین است که تحت اراده‌ی من نیست. به عبارتی، همان لحظه که من به میز نگاه می‌کنم، این باور در من شکل می‌گیرد که این میز قهوه‌ای است، و این باور به صورت خود به خودی در من شکل می‌گیرد و نمی‌توانم آن را تغییر دهم و مثلاً اکنون که میز قهوه‌ای رنگ است، نمی‌توانم به اراده‌ی خود باور پیدا کنم که این میز سبز است. آلستون می‌پذیرد که پیداکردن باورهای نامعین درباره‌ی امور می‌تواند ارادی باشد. آنچه او انکار می‌کند ارادی بودن باورهای مشخص و معین است.
آلستون چهار معنا برای ارادی بودن باور مطرح می‌کند:
(1) افعالی که ارادی هستند، گاهی به تعبیر آلستون، فعل پایه هستند؛ مانند حرکت دادن دست خودم که فعل پایه به حساب می‌آید، یعنی من هر گاه اراده کنم، می‌توانم بدون واسطه دست خود را تکان دهم. کنترل ارادی بر روی این افعال را کنترل ارادی پایه می‌گوییم. (2) اما برخی افعال افعال غیر پایه هستند و اراده‌ی من با واسطه بر آنها اعمال می‌شود؛ مثلاً اگر بخواهیم یک خودکار را از روی میز بردارم، با حرکت دادن دستم می‌توانم خودکار را حرکت دهم. بنابراین حرکت دادن خودکار هم ارادی است، منتها به واسطه‌ی یک عمل دیگر که حرکت دست است. کنترل ارادی بر روی این افعال را کنترل ارادی غیر پایه می‌نامیم.
کنترل ارادی غیر پایه هم از دیدگاه آلستون دو نوع است: (3) کنترل ارادی غیر پایه‌ی فوری است و (4) کنترل ارادی غیر پایه‌ی دراز مدت. من برای حرکت دادن خودکار کنترل ارادی غیر پایه‌ی فوری دارم و به محض این که اراده کنم می‌توانم خودکار را حرکت بدهم. اما برخی اعمال هستند که آنها هم تحت اراده‌ی من هستند، اما به صورت فوری و در کوتاه مدت نمی‌توان آنها را انجام داد و در واقع زمان‌بر هستند. برای مثال، اگر من بخواهم وزن خود را کاهش دهم، در اینجا نمی‌توانم به محض اراده وزن خود را کاهش دهم، بلکه این عمل را می‌توانم در دراز مدت انجام دهم. بنابراین کاهش دادن وزن هم یک عمل ارادی است، اما در دراز مدت امکان انجام آن هست.
آلستون با توجه به این تقسیم‌بندی، معتقد است که باور به هیچ کدام از این معانی ارادی نیست. اولاً کنترل ارادی پایه برای ایجاد باور ندارم و نمی‌توانم به طور مستقیم و بدون هر واسطه، به صرف اراده، باوری در خود ایجاد کنم یا از بین ببرم. اگر به عنوان مثا باور دارم که تهران پایتخت ایران است، اکنون نمی‌توانم این باور را تغییر بدهم و بگویم که من اراده می‌کنم که شیراز پایتخت ایران باشد. ثانیاً کنترل ارادی غیر پایه‌ی فوری هم ندارم و نمی‌توانم به واسطه‌ی انجام برخی اعمال اراده کنم که فوراً باوری خاص در من پیدا شود. ثالثاً کنترل ارادی غیر پایه‌ی دراز مدت هم در حد قابل قبولی بر روی باور ممکن نیست اعمال شود. البته آلستون می‌پذیرد که میزانی از اِعمال اراده درباره‌ی کنترل ارادیِ دراز مدت قابل تصور باشد، اما این میزان، میزانِ چندان تثبیت شده‌ای نیست که ما بتوانیم بر اساس آن وظایف معرفتی را تعریف کنیم.
با این حال غیر از سه معنای یاد شده از کنترل ارادی داشتن، به مسئله‌ی دیگری هم اشاره می‌کند و آن تأثیرگذاریِ ارادیِ غیر مستقیم است. برای روشن شدن مقصود او، همان مثال کاهش وزن را بیان می‌کنم. شما گاهی اراده می‌کنید که مثلاً در عرض چند سال وزن خود را کاهش بدهید. خوب این عمل عملی ارادی است. اما گاهی اصلاً اراده نمی‌کنید. که وزن خودتان راکاهش دهید، منتها عملاً به صورت کاملاً اتفاقی یا مثلاً به دلیل شرایطی که برای شما پیش آمده است،کارهایی در این مدت انجام می‌دهید که به کاهش وزن شما منجر می‌شود. در اینجا، دیگر نمی‌توان گفت که به اراده و قصد شما وزن شما کاهش پیدا کرده است. با این همه، آن اعمالی که شما انجام داده‌اید تحت اراده‌ی شما بوده است و می‌توانستید انجام ندهید. در این صورت، می‌گویید تأثیرگذاریِ ارادیِ غیر مستقیم روی کاهش وزن خود داشته‌ام، زیرا اعمال و مقدماتی به اراده‌ی خودم انجام داده‌ام که می‌توانستم انجام ندهم و همان اعمال باعث شد که مثلاً وزن من کاهش پیدا کند.
درباره‌ی باور، آلستون گرچه اعمال کنترل ارادی بر روی باور را به هر سه معنای یاد شده انکار می‌کند، اما تأثیرگذاری ارادی غیر مستقیم را می‌پذیرد و آن را درباره‌ی باور قابل تصور می‌داند؛ مثلاً انسان می‌تواند تمرین کند تا زودباور نباشد و به شایعات توجه نکند. این تمرین‌ها و کارهای مقدماتی در نوع باورهایی که ما بعداً کسب می‌کنیم قطعاً تأثیر دارد، و از آنجا که این تمرین‌ها و اعمال مقدماتی به اراده‌ی ما انجام می‌شوند، وظایفی از این ناحیه متوجه انسان خواهد بود.
نقدی که می‌توان بر آلستون وارد کرد، ناظر به میزان کنترل ارادی دراز مدت بر باورهاست که به عقیده‌ی آلستون میزان قابل توجهی نیست؛ اما به نظر می‌رسد ما بیش از آنچه آلستون می‌گوید می‌توانیم بر روی باورهای خود کنترل ارادی دراز مدت داشته باشیم. باور را اگر درجه‌پذیر بدانیم، می‌توانیم آن را به باور یقینی (صدق قضیه برای ما کاملاً آشکار است)، باور ظنی (احتمال صدق بیش از احتمال کذب است)، و باور ضعیف (احتمال صدق می‌دهیم اما نه در حد ظن) تقسیم کنیم. به نظر می‌رسد درباره‌ی باورهای ظنی و ضعیف می‌توانیم بسیار بیش از آنچه آلستون می‌گوید کنترل ارادی داشته باشیم. برخلاف نظر آلستون، میزان کنترل ارادی ما بر روی باورها در برخی حوزه‌ها، به خصوص در حوزه‌های علم، فلسفه و تاریخ که ما با باورهایی روبه‌رو هستیم که صدب و کذب آنها چندان برای ما روشن نیست، بسیار زیاد است. در این حوزه‌ها، از آنجا که ما با باورهای ظنی و ضعیف روبه‌رو هستیم، به نظر می‌رسد انسان می‌تواند به گونه‌ای مؤثر تصمیم بگیرد که چه باورهایی را برگزیند.
منبع مقاله :
میری، سید محسن؛ (1392)، معرفت و باور (رویکردی تطبیقی)، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول.